طنز اما واقعی!

ساخت وبلاگ

تو آرشیو خاطرات رزمندگان قم یکی نوشته بود :موقع عملیات چن تا کیسه سر بند آوردن. من دنبال سربند یازهرا بودم. شیرجه رفتم وسط کیسه ها دستمو بردم اون وسط یه سربندو کشیدم بیرون، دیدم نوشته یا زینب. گذاشتمش کنار. بچه های دیگه هم داشتن سربندها رو یکی یکی می گرفتن. دوباره رفتم وسط کیسه ها دستمو دراز کردم. یه سربند دیگه رو کشیدم بیرون. بازم نوشته بود یازینب. همونو بستم به سرم. هیچی دیگه تو عملیات اسیر شدم!

آشنایی کوتاه با زندگی آیت الله محمدی...
ما را در سایت آشنایی کوتاه با زندگی آیت الله محمدی دنبال می کنید

برچسب : طنز اما واقعی,جملات طنز اما واقعی,مطالب طنز اما واقعی, نویسنده : 9ashkeatash8 بازدید : 156 تاريخ : سه شنبه 11 آبان 1395 ساعت: 20:25